سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسیجی نشسته بسیجی ایستاده

ارسال شده توسط محمد علی خدادوست در 88/9/3:: 12:28 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

*تلاش کردند تا به قول خودشان، ارزش‌های دفاع مقدس را تبیین کنند؛ «نشستیم» و دل سپردیم.
تلاش کردند تا به قول خودشان، دستاورد‌های دفاع مقدس را تشریح کنند؛ «نشستیم» و گوش کردیم. انگشت‌هایشان را تا آنجا که می‌توانستند بازکردند و افتخار کردند که خاک ایران را حتی به اندازه‌ی یک وجب هم از دست نداده‌اند؛ «نشستیم» و نگاه کردیم.
ما « نشسته » بودیم و ارزش‌های دفاع مقدس در حال تثبیت و تبیین و تحقیق و تشریح و ترویج و تبلیغ بودند. ما «نشسته» بودیم و خیلی‌ها دوست داشتند که ما بنشینیم و به خاطرات گوش کنیم.«بنشینیم» و از روی مین رفتن‌های داوطلبانه، از نماز شب‌های زیر نور منور، از وصیت نامه نوشتن‌های کنار اروند، از به خط زدن و به خدا رسیدن، از یخ زدن روی قله‌ی ماووت، از سوختن در سه راه شهادت، از قطعه قطعه شدن پشت خاکریز و.... و.... بشنویم.
«نشستن» و شنیدن، کارمان شده بود و چه شیرین هم بود و چه حالی داشت! درست مثل نشستن در خیمه‌های عزاداری و شنیدن مصائب و فضائل اهل البیت(ع).
ثمره جهاد نسل ایستاده‌ی فریادگر، شده بود نسل نشسته‌ی یادآور.
و در تمام آن سالها که ما داشتیم عکس حاج همت و متوسلیان و بروجردی و باکری و خرازی را پشت کلاسورهایمان یا روی کمدهایمان می‌چسباندیم و صبح‌های سه شنبه می‌رفتیم«زیارت عاشورا با ساندیس»، یک نفر داشت فریاد می‌زد:« بسیجی باید در وسط میدان باشد تا فضیلت‌های اصلی انقلاب زنده بماند.»

وسط میدان ما شده بود کنج عافیتی که با یاد شهدا تزیین شده بود و عکس‌هایشان و خاطراتشان و روز به روز هم خاطرات لطیفتر و لطیف تر می‌شد. اینکه چه طور عاشق می‌شدند، چطور خواستگاری می‌کردند، چطور دل خانم‌هایشان را به دست می‌آوردند، چطور به نوزادانشان نگاه می‌کردند، چطور شوخی می‌کردند و....
عجب شهدای نازنین بی‌آزاری. شهیدانی که حتی شهرام جزایری هم حاضر بود زکات اختلاس‌هایش را بدهد تا برایشان کنگره‌ی بزرگداشت برگزار شود.
کارمان شده بود یاد شهدایی که به«نشستن» فرا می‌خوانند و گریستن و حال، و نه به قیام و مبارزه و قیل و قال. شهدای نازنین، شهدایی که می‌شود برچسبشان را چسباند به داشبورد زانتیا و گازداد تا جمکران!

تا آنجا که یادم می‌آید، شهدا این قدرها هم که حالا می‌گویند نازنین نبودند . همیشه هم لبخند روی لبشان نبود. آن قدر مست خدا نبودند که فقر و فساد و تبیض از یادشان برود و آنچنان از خوف خدا غش نکرده بودند که هیچ خوفی بر دل هیچ کس نیندازند .
تاآنجا که یادم هست - راستی چند هزار سال پیش بود؟ - تجمل پرست‌ها از بسیجی‌ها می‌ترسیدند . مفسد‌ها، مال مردم خورها، رانت خوارها، از بسیجی‌ها می‌ترسیدند. شهدا آدم‌های ترسناکی بودند. باور کنید به خدا، این قدر دوست‌داشتنی بودن هم خوب نیست.
باور کنید به خدا، امام حسین (ع) هم این قدر دوست داشتنی نبود. اگر نمی‌ترسیدند از او ، که قطعه قطعه‌اش نمی کردند و اسب بر پیکرش نمی‌دواندند و آب بر قبرش نمی‌بستند و در «خیمه‌ها» محصورش نمی‌کردند.
به روضه‌اش رسیدیم.
حالا چقدر حال می‌دهد زیارت خواندن برای شهدایی که بعد از رفتن هم شبیه شده‌اند به عشقشان، به حسین(ع)  السلام علیکم یا اولیاءالله.و احبائه، السلام علیکم یا اصفیاءالله و اودّائه.

 

 

*:وحید جلیلی سردبیر مجله راه





بازدید امروز: 24 ، بازدید دیروز: 149 ، کل بازدیدها: 949895
پوسته‌ی وبلاگ بوسیله Aviva Web Directory ترجمه به پارسی بلاگ تیم پارسی بلاگ